برای زادروزت، امسال، کیکی متفاوت پختهام، ای جان و روح ابدیام؛
دستورش به گمانم ساده است؛ لطفا یادداشت کنید؛
مواد لازم:
عشق - بینهایت (واحد هم ندارد)؛
امید - هزاران هزار میلیارد (این هم واحد ندارد)؛
آرزو - فقط خدا میداند چند تا؛
صبر - قاعدتا باید زیاد باشد ولی برای من دیگر فقط کمی تهش مانده؛
خجالت - به میزان لازم (برای منِ شرمسار، حد و اندازه ندارد)؛
خاطرات - به میزان لازم (هر چقدر بیشتر اضافه کنید کیک بیشتر حجم میگیرد)؛
تمام اینها را با دقت و حوصله ترکیب میکنم و زیر لب خدا خدا میکنم شمع به اندازه کافی باشد. من، امسال هزار و صد و بیست و پنج تا روشن میکنم. یک شمع به اندازه هر روزی که روی ماهت را ندیدهام، دستان لطیفت موهایم را نوازش نکردند و صبح تا شب قربان صدقههایت را دانه دانه لابهلای تمام شریانهای قلبم جا ندادهام؛
مواد که خوب ترکیب شد، داخل قالب دلتنگی میریزم، دمای پخت را تنظیم میکنم و سر سوزنی صبر از همان ته ماندههای رخوتانگیز میخورم تا ته دلم را بگیرد و لحظهشماری میکنم تا کیک خوب مغز پخت شود؛
کیک که آماده شد، سریعا میگذارم داخل چمدان سبز خاک گرفته، مینشینم سر جایم، ویروسها و تبها و غمها و نامردیها و دروغها و سنگدلیها و بیوفاییهای این روزها که فرونشین کرد، با اولین پرواز سریعالسیر بدون توقف، خودم را میرسانم به قعر آغوش داغت و اولین کیک و چایمان را توی پاسیویی که هزار بار توی سرم ازش خیالبافیها کردهام، نوش جان میکنیم و من قطعا میلیونها بار از ذوق میمیرم و زنده میشوم...
ای من به فدایت، من آماده، دم در این چاردیواری نشستهام؛
هر لحظهات از سرم زیادی میکند؛
هر آنی که خدایم نفس داده، مبارکمان باشی؛
پ.ن. مادرم، تاج سرم، تو بهترین انگیزه برای ختم هر اسفندی؛ بهار میاوری مادرم، سال بعدِ سال...
برچسب : نویسنده : inkejormnist بازدید : 95