نه که نداری، مگر این خارجکیهای کمروح و هوای غیر قابل پیشبینیشان شروع بهار و تولد زمین و نوروز سرشان میشود؟ باید برایشان توضیح بدهم، سال، بعدِ سال؛ که این به قول معروف، "گاهشمار جلالی"، دورش بگردم، دقیقترین تقویم دنیاست و هر سال، ساعت و روز و ثانیهی تحویلش با سال قبل توفیر دارد و آخر محض رضای خدا، دوازده نیمه شب سگسرمای زمستان هم شد وقت تغییر سال و تقویم؟ و خارجکی هم مات و مبهوت نگاهم کند و بپرسد که این نوروز مربوط به کدام دین است و توضیح میدهم که مذهبی نیست و ملیست و میشود گفت بینالمللیست و توضیحات کشدار و به قول خودش "حیرتانگیزم" هر سال تکرار مکررات است.
ولی من همیشه یادم خواهد ماند. میان سوز زمهریر هوای قر و قاطی این سر دنیا باشد، یا هر نقطه دیگر نیمکره شمالی و حتی بگو جنوبی، من ساعتم را کوک میکنم و ثانیهها را تا خود لحظه تحویل و تحولات میشمارم. من از آن سر کره زمین تا به این نقطهی غریب، ریشه دواندهام. کارد بزنی، خونم سبز و سپید و سرخ است. کریسمس و عید پاک و شکرگزاریهای بیسر و ته و والنتاینها و هالووینهای اجبنی به مذاقم خوش نمیاید.
من، خراب آن همه سین روی سفره و اصوات گاه و بیگاه، نوستالژیک تلویزیون چهارده اینچ قدیمی و گرمای ساز نوازنده خیابانی و دعای از ته دل پدر و عطر سبزی پلو ماهی و کوکوی بینظیر روز اول فروردین مادرم.
پس، روزها را میشمارم و اول، برای آخرین روز زمستان که زادروز مادر است، ذوقمرگ میشوم و بعد، چه صبح باشد و چه کله ظهر و چه عریان پاسی از نیمهشب، برای تحولات همهمان دعا میکنم و سال جدیدم را شروع میکنم. تقویم من، همینجاست، مابین شریانهای اصلی قلبم، همانجا که نام موطنْ جانم حک شده.
هموطن، پیشاپیش نوروزت مبارک.
در یاد و دعایم هستی.
برچسب : نویسنده : inkejormnist بازدید : 97