عقربه ثانیه رو نگاه کن!
لعنتی داره از شدت دایره زدنهای تند و تند از جا کنده میشه. توی دلم بهش میگم «یه کم آرومتر! چه خبرته نامرد! من هنوز کلی کار نکرده دارم، کلی کتاب ناتموم، کلی نامه ننوشته، کلی داستان نصفه نیمه و ترجمههای ویرایش-لازم و اتفاقات کشف نکرده و دوستت دارمهای نگفته و به آغوش کشیدنهای نیمه کاره عصرهای خسته و... من هنوز هزاران هزار لبخند نشکفته و نیمه شکفته دارم برای شاد کردن هزاران هزار دل شکسته و نا امید و تکیه داده به دیوارهای دود گرفته شهر...
...من هنوز عطر یاس بهشتی لابهلای دستان مادر و حرارت بودنِ ناب پدر رو از بَر نکردهم و تو داری با این سرعت کجا میری؟ به کجا چنین شتابان ثانیههای نازنین عمر من و تو و کودک و نوجوان و پیر و همهِ این همه انسان و آرزوهاشون و احساسات نانوشتهشون؟...
عقربه جان، یه کم آرومتر. صبر کن بهت برسم. صبر کن یه لحظه شال و کلاه کنم و تا سر همین خیابونهای خیس برم و سیبهای سبز و سرخ مادربزرگ نمیدونم اهل کجا رو از روی زمین جمع کنم و بدم دستش و بگم «تشکر لازم نیست، وظیفهم بود.» و به غریبه خسته و خمیده توی ایستگاه اتوبوس فرسوده شهری و تمام مغازه دارهای همین دور و ور و بچههای بادکنک به دست و مادرهای کلافه چند و نصفی لبخند مختصر و مفید و «روز خوش!» هدیه کنم بلکه یه کم از تیرگی این روزهای بیوفا و مشوش کم، و جایی شاید، دلی، کمی باز شد.
کمی درنگ کن و من همه تلاشم رو میکنم تا با نیمچه پیغامی، مجازی و شاید حقیقی، دل گرفتهای رو حتی یه کوچولو به وجد بیارم و... خواسته زیادی نیست، عقربه جان. اصلا بیا و لطفی کن و برای چند لحظه بایست! من هنوز سر نقطه اول بیکرانِ بینظیر خلقت "او" مات و مبهوت از حرکت موندهام و خودِ خودم رو کامل و جامع پیدا نکردهم و ممکنه هر آن زیر حجم سنگین این همه حرف نگفته و سکوت نیمه کاره و راه نرفته از نفس بیفتم.
پس، تا دیر نشده صبر کن عقربههای عمر همه هشت میلیاردمان...»
تا دیر نشده عجله کنیم.
به داد و ندای "خودهامون" برسیم.
من. تو. همه و همهمون.
ممنون که هستین.
ممنون که میخونین.
@inkejormnist
برچسب : نویسنده : inkejormnist بازدید : 92